من و کوهنوردی

اخبار ، یادداشت ها ، تجربیات و گزارش برنامه های من در کوهنوردی

من و کوهنوردی

اخبار ، یادداشت ها ، تجربیات و گزارش برنامه های من در کوهنوردی

ارتباط بین فلسفه و فلسفه کوهنوردی

آیا کوهنوردی برای خودش فلسفه‌ای دارد؟ این فلسفه در جایی تدوین گشته است؟ این فلسفه آیا بسته‌ای دربسته و غیرقابل تغییر است؟ این فلسفه آیا به تعداد تمام کوهنوردان گسترده و گشوده است، یا وجوه مشترک و معینی، این انگاره ها را به هم متصل می‌کند؟ آیا نهاد صنفی معینی وجود دارد که به تدوین و تعالی این امر مهم اهتمام ورزد؟ پیشکسوتان کوهنوردی که بارها شفاها، درک و دریافت خود را در مجامع مختلف ارائه داده‌اند، تا به حال، به چه میزان آن را مکتوب و قابل دسترسی و نقد کرده‌اند؟  
سلسلۀ این گونه سؤالات سرش دراز است. فعلا به همین مقدار بسنده و وارد فاز دیگری می‌شویم. «فلسفۀ کوهنوردی » چه نسبتی با « فلسفه » به عنوان یک علم دارد؟ کسی که کوهنوردی می‌کند و برای خودش فلسفه‌ای از این ورزش دارد، آیا باید حتما « فلسفه » هم بداند؟ اگر نداند چه می شود؟ دانستنِ « فلسفه » یا « تفکر فلسفی » یا « منشِ فلسفی » چه کمکی به ارتقای « فلسفۀ کوهنوردی» می‌کند؟ آیا دانش و منشِ فلسفی می‌تواند در همزیستی منطقی‌تر کوهنوردان در کنار یکدیگر و یا شکل گیری مدنی‌تر نهاد مدنی کوهنوردان مؤثر باشد؟ می‌کوشم با کند و کاوی کوتاه در پرسش‌های فوق، تا حدودی آن ها را مورد بازبینی قرار دهم.

به طور طبیعی هر کوهنوردی فلسفه و فهم خاص خودش را از این ورزش دارد؛ اما چون کوهنوردی ورزشی عمدتا اجتماعی و در قالبی جمعی و گروهی انجام می‌شود، قاعدتا برداشت‌های متنوع در گذر زمان، به یک وحدت نسبی می‌رسند. بیانیۀ « تیرول » به عنوان منشور جهانی کوهنوردان، که در سال 2002 در روستای تیرول اتریش، در نشست جهانی کوهنوردان تدوین گردید، به نوعی نشانۀ چنین تعادل و اجماعی است. در واقع این بیانیه را می‌توان گام مهمی در تدوین « فلسفۀ کوهنوردی » در نظر گرفت؛ اما این بدان معنا نیست که کار تمام گشته است، می‌توان و می‌بایست با طرح موارد نو و نقد منشور تیرول بر غنای آن افزود و در این میان وظیفۀ پیشکسوتان و نهادهای صنفی این ورزش، از اهمیت بسزایی برخوردار است.

فلسفه به عنوان یکی از مهم‌ترین شاخه‌های علوم انسانی، چه ویژگی‌هایی دارد و چگونه می‌تواند در ارتقای فرهنگ کوهنوردی مؤثر واقع شود؟ فلسفه نه چماقی سفت و سخت است و نه امری طبیعی و غیرارادی؛ همانند موسیقی و ریاضی است. باید آگاهانه به سراغش رفت. مقدماتی یا پیشرفته. مهم آن است که خوب شروع شود. گام اول فاصله گرفتن از خیالبافی، تعصب و پیشداوری است. هیچ گفتگویی منع نمی‌شود، هیچ امکانی نکوهش نمی‌گردد و از کنار هیچ نقدی بی اعتنا نمی‌گذرد. مسئلۀ مهم در فلسفه، تجربۀ فلسفی است. روشِ نگرشِ فلسفی را باید آرام آرام تجربه و آن را به جزء مهمی از زندگی روزمرۀ خود تبدیل نماییم. باید آن را خُرد خُرد، در نهادِ جان، جاسازی نماییم. فلسفه فعالیتی است برای جستجوی حقیقت از طریق واکاوی، کنکاش و خلقِ ایده‌ها.

فلسفه به چه دردی می‌خورد؟ خیلی ساده، به درد زندگی. مسئلۀ چگونه بهتر زیستن، انسانی تر، باشعورتر و عمیق تر بودن است. فلسفه اندیشه‌ای است برای مهندسی اندیشه‌ها. اندیشه‌هایی که هدایتگر اعمال، روش زندگی و رفتارهای ما هستند. فلسفه فعالیتی است انتقادی، چرا که کشف و خلقِ حقیقت، بدون نقد ناحقیقت شدنی نیست. تصورات درست از درون نقد و پالایش تفکرات غلط آشکار می‌گردد. شروع فلسفه، کشف ناآگاهی خودمان است. می‌پنداریم خیلی چیزها را می‌دانیم اما وقتی صادقانه وارد گود می‌شویم تازه به عمق فقر فلسفۀ خود پی می‌بریم. فلسفه فقط آموختن نیست، بلکه تغییر یافتن و اصلاح شدن نیز هست. گذر از دانشمند به خردمند. خردمندی نوعی تحولِ درخود است؛ تغییر دادن مسیر زندگی و پذیرفتن نگرشی متفاوت به هستی، جهان و انسان، فلسفه جریان دائم نقد است، نوعی کوهنوردی که قله ندارد.

یکی از کارکردهای مهم فهم فلسفی، تنظیم و تدوین « عقلانیت ارتباطی » و ارتباطات منطقی است، تا از درون آن « تکاملِ تعاملی » سر بر آورد؛ چیزی که مجامع کوهنوردی سخت بدان محتاجند. در تجربۀ عینی و عملی خود بارها شاهد تنش‌های شدید بین کسانی بوده‌ام که سال‌ها با یکدیگر دوست صمیمی بوده‌اند، اما در جریان کار و کنشِ جمعی، پس از مدت کوتاهی، آن رفاقت قدیمی نیز زیر سؤال رفت. می‌خواستیم به کمک هم نهال زیبایی بکاریم، بر سر چگونگی کاشت، نزاع درگرفت، نهال به زیر پا فتاد، با بیل بر سر هم کوفتیم.

روشِ نگرشِ فلسفی، اگر به تجربۀ فلسفی تبدیل شود، کمترین بهره اش در وجود آدمی، مدارا، پذیرش نقد، نوگرایی و درک حضور دیگری است. به نظر می‌رسد با همین مقدار اندک و ناقص هم می‌توان به رابطۀ ارگانیک و به هم پیوستۀ بین « فلسفه » و « فلسفۀ کوهنوردی » تا حدودی دست یافت. اگر شما مخالفید و یا فکر می‌کنید که احتیاجی به آن ندارید، خوب به سراغش نروید، اما فلسفه دیر یا زود به سراغ شما می‌آید. یادمان باشد که ارسطو گفته است:

« مخالفین فلسفه هم برای نفی آن، اجبارا از دلایل فلسفی استفاده کرده‌اند! »
مولف: مسعود مولانا

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام . موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد